آدمی را با فخر و مباهات چه نسبت است، بی آنکه از او بپرسند پا به این جهان می گذارد، حضورش اجباری ست، رفتنش هم اجباری ست... سالهای عمرش را دیگران به نظلره می نشینند تا از نوباوگی به نوجوانی و سپس به شکوفایی رسد. دوران شباب را در خواب و غفلت پشت سر می نهد و هنگام میانسالی جز افسوس از آنچه گذشته بهره ای ندارد. و کاش قصه زندگی همین جا پایان پذیرد. امان از روزهای سالمندی و فرتوتی که دیگران آرزوی مرگش را دارند و خود محکم به دنیا، به زندگی چنگ انداخته ست. در نهایت می رسد آنچه همه از آن به نوعی در هراس اند. مرگ می آید، گاه آهسته گاه پر هیاهو. کاش اگر قرار است بند ناف دنیا در این مرحله پاره شود، آدمی سربار دیگران نباشد تا با مرگش عده ای خوشحال شوند و عده ای هم نفس راحت بکشند. خدا کند این موسم که می رسد هوش و هواسش برقرار باشد، سربار دیگران نباشد، مایه رنج دیگران نباشد، اسباب دردسر دیگران نباشد، محتاج دیگران نباشد.
روزها هدایایی هستند ، بی منت به تو می رسند ، ولی ، حق نگاه داریشان را نداری جز لا به لای سطور دفتر خاطرات ذهن ؛ پس با توست چگونه نقش آنها را در آن دفتر حک کنی.
نوروز یادگار پدرانمان
مایه افتخار پارسی بودنمان
شکوه و افتخار آریایی امان
میراث پیشینه دیرین مان
تبریک و تهنیت
یک سال گذشت، دقیقاً یکسال است که من تو همراه هم شده ایم، دراین یکسال آن گوش شنوایی بودی که تمام حرف ها و درد و دل هایم را برایت باز گو می کردم. موهبتی هستی برای من، از این روست که اینچنین به تو خو کرده ام و دوریت را نمی توانم تصور کنم. چنان با من عجین شدی که شدی پاره ای از وجودم، محرم اسرارم. شاید به رسم دوستی هایی که تو باعث و بانی اشان بودی باید این روز که سالروز آشناییمان است را جشن می گرفتم اما باید عرض کنم خبری از کیک و شمع نیست چون تو خود سراسر شیرینی و نور هستی در کویر تشنه دلم و سراب ذهنم.
دوستی گفت زندگی ما را بالا بیاور پیش از آنکه دفعمان کنی
و من می گویم زندگی ما را بالا بیاور پیش از آنکه ما را در خود هضم کنی
زندگی برای دهانت ما لقمه بزرگی هستیم انگشت در حلق نامبارکت کن تا ما رها شویم
قشنگی های زندگی کم نیست، کافی ست اندکی چشمانت را درست تر باز کنی. با یادآوری محدودیت ها و نداشته ها فقط غم و غصه ها فزونی می یابد. به داشته هایت بیندیش. آنگاه می بینی دنیا با گرمترین و بازترین آغوشش تو را به انتظار نشسته. غمگین مباش، دلسردی و فسردگی را به کناری نه تا ببینی اوج افتخار و غرور را.
دلآرام، آرام باش. آرام باش و چشم اندوه را کور کن.
روز نوشت ۱: قرار دوستای وبلاگ نویس یه کوچ یک روزه داشته باش به تهران تا همدیگر رو به صرف خنده ملاقات کنیم.
روز نوشت 2: دیگه نمیخوام به کارم ادامه بدم داره حوصله همایونی ام رو سر می بره.
روز نوشت 3: قرار زنها برن سینما فوتبال نگاه کنن: یکی می مرد ز درد بی نوایی یکی میگفت آقا زردک نمی خواهی.
روز نوشت 4 : حالا مبینا خوب شده دیشب کلی باهاش حرف زدم عاشق صدای خنده هاشم.
ادامه مطلب ...داره برای همیشه مارو ترک میکنه
چون شاید جانشینش از خودش بهتر باشه
با خنده هات خندیدم و با ناراحتی هات گریستیم
چون برای بعد از تو نقشه ها دارم
خدا به همراتاز دست همه اونایی که فکر می کنن خیلی سرشون میشه
از دست همه اونایی که نخود هر آش می شن
از دست همه اونایی که دایه مهربون تر از مادر و کاسه داغ تر از آش می شن
از دست همه اونایی که می خوان لطف کنن ولی گند بالا می آرن
از دست همه اونایی که اوقات و بهت تلخ می کنن
از دست همه اونایی که می خوان غافلگیرت کنن به بدترین شکل
از همه اشون بدم می آید
ادامه مطلب ...