قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

زندگی

دوستی گفت زندگی ما را بالا بیاور پیش از آنکه دفعمان کنی 

و من می گویم زندگی ما را بالا بیاور پیش از آنکه ما را در خود هضم کنی 

زندگی برای دهانت ما لقمه بزرگی هستیم انگشت در حلق نامبارکت کن تا ما رها شویم

نظرات 11 + ارسال نظر
خاک سرخ دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 10:01 ق.ظ http://www.khakesorkheman.blogsky.com

"گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگانی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید "

---
زندگی ناتوان تر از آن است که تو را دریابد چون بر تو محیط نیست
خیالت را به آسمان بده
آفتابگردان دلت مدتی است سرگردان شده !

نامه ای فرستادم بخوان


اری
درست حدس زدی

مانلی دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 01:04 ب.ظ http://www.manelii.blogsky.com

آخی چه متنه بامزه ای بود مسی در عین حال که یکم دردناک بود خنده ی تلخی هم داشت

پری وش دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 04:39 ب.ظ http://nymphlike.blogsky.com

سلام

چه قالب باحالی دارید

و خوشحالم از آشنایی با شما
درباره این پست که نظری ندارم ولی الان دارم پست قبلی در مورد فحش رو می خونم

خوشحال میشم به منم سر بزنید

تو دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 05:02 ب.ظ http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

این تهوع تکراری شده....

پری وش دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 05:08 ب.ظ http://nymphlike.blogsky.com

ممنونم از حضورتون

گاهی بیا و لحظه ای بمان
لینکتون کردم
متنهای جالبی می نویسید و انتخاب می کنیدبا اجازتون یه چندتاشو کپیشون کردم

سلام
پری جان لطفا کپی نکن از آنها که خودم می نویسم ولی انهایی که از دیگران است مجازید
ممنون

احمد دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 08:40 ب.ظ http://liberty01.blogsky.com

سلام دلارام جان

متن‌های زیبایی نوشتید.
خواستم در مورد کفن نظر بدم دیدم نمیشه..

انگشت در حلق کردن زندگی یعنی زنده‌تر شدن ما.. لابد!

سلام دوست عزیز
ممنون از تعریفتان

در مورد زندگی : شاید جدا شدن اززندگیَ نوعی حس رهایی
شایدم فرار
شایدم گذر

شبنم دوشنبه 11 بهمن 1389 ساعت 09:24 ب.ظ

زندگی من از همان ابتدا واروونه بود.. نگاه کن !

دلتنگی های یک مرد زمینی سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.dyrooz.blogsky.com

بابا...باکلاس...قشنگ...یه امضابه ماهم بده.چی شده که واسه پستهات راه نظرهارو می بندی؟حتی اگه هم ببندی ازیه راه دیگه میام...هیشکی مثل من نمی تونه ازیه راه دیگه بیاد!!!!!
سلام
دوش وقت سحرآیه ای برمن نازل شد:
*به دلارام بگو خودت را آزارمده که خودآزاری بس گناهی است نابخشودنی...* آیات ۱ الی آخر
این پست روچه خوب نوشتی
-----------------------------------------------------------
فاتح قلعه ی رویا
کی به فتح ما می آئی؟

خندیم واقعا
تو این چند روز حال خندیدن نداشتم ولی امشب توی مهمونی کلی خندیدم و الان با کامنت تو. ممنون از این ایه ای که به خاطر من نازل شده

---------------------
تفسیرها و برداشتهای عجیب و غریب باعث اینکار شده
شایدم وسواس ذهنی من
شایدم میل به خداحافظی

شبزده سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 02:47 ب.ظ http://posteshir.blogfa.com

کوچه باغان گذشته خالی از فریاد شبگرد و غزل گشته
باغ سر سبز جوانی ها خزانی شده
سالها بی بودنت بودم
تن به هر بیهوده فرسودم
جمع این مطلب زدم من
زندگانی شد....

دیگه قابلمون نمیدونی.قهری؟

سلام شبزده عزیز
سلام
من؟ من با تو قهرم؟ مدرک داری؟ خانوم چرا شایعه پراکنی می کنی؟ اخه من به شما علاقمندم. مدرکشم موجوده...

عذر مرا بپذیرید بانو
من با خودمم قهر نمی کنم چه برسه به عزیزی مانند تو

فقط یه کمی دلخسته ام
فقط یه کم نهاز تو نه از خودم از فریب روزگار

حسین رها سه‌شنبه 12 بهمن 1389 ساعت 07:37 ب.ظ http://Www.sabz-raha1.blogsky.com

رفیق با مرگ احساس موافق نیستم...

احساس ها نمی میرند
ولی ادمها می میرند

احساسها رنگ به رنگ می شوند
مثل ادمها که رنگ به رنگ می شوند

مانلی چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 05:56 ق.ظ http://www.manelii.blogsky.com

بالایی ها جا واسه نظر نداره

نه مانلی جان
اینجوری بهتره
اگه چیزی میخوای بگی برام پیام بذار میخونم بهت جواب میدم ولی تاییدش نمی کنم

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد