قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

بهار

پرستوها بازگشتند و ترانه خواندند

تو نیامدی

درختان بیدار شدند و به شکوفه نشستند

تو نیامدی

خانه ها تکانی به خود دادند و تمیز شددند

تو نیامدی

آدمها به خرید عید رفتند و نو نوار شدند

تو نیامدی

بهار آمد و طبیعت دوباره جان گرفت

تو نیامدی

نیامدی من به گوشه غم خزیدم

موسیقی بهارم صدای ضبط شده شعرهایت شد

درخت افکارم خواب مانده و از شکوفه خبری نیست

خانه ام مملو از گرد و غبار خاطراتی ست که نمیخواهم بتکانمشان

لباسم به تن کهنه شد و بدر نرفت تا بوی نگاه تو حفظ شود

فردا بهار می آید

ولی تو نه فردا می آیی نه فرداهای دگر

تولدی دوباره

دلم برات خیلی تنگ شده بود... دو سال پیش اولین پستم رو گذاشتم اینجا... دو سال پیش با نوشتن آشتی کردم... بخاطرش باید از یه دوست تشکر کنم... دوست جون مرسی. ولی یه سری مسایل منو از این خونه دور کرد... اما به زودی میسازمت از نو ای وبلاگ...