قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

باید باشی

باید باشی تا بودنت باورم شود 

باور من بدون تو به لرزانی بید مجنونی است که سالها از درد هجر نالیده است. 

باید باشی تا امید من زندگی را از یاد نبرد 

زندگی من بدون تو در کور سوی ناامیدی و ناتوانی لزران و هراسان گاه بر میدارد. 

باید باشی تا انتظار چشمهایم سرانجامی داشته باشد 

چشمهایم بدون تو سوی باز شناختن چهره ها و سایه ها و اوهام را ندارد. 

باید باشی تا عاقبت بخیری روزگارم را ببینی 

روزگاری که بی تو سرد و فرو مایه شده و رنگ باخته و تاب و توان از کف داده است.

باید باشی و پشت پناه دستهایم باشی 

دستهایی که بی تو جرات تکیه کردن به هیچ چیز را ندارد و در تلاشی بیهوده جستجوگر دری است که بی حضور تو گشوده نمی شود. 

باید باشی