قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

وداع

از قدیم گفته اند هر چیزی را پایانی هست 

 

و امرروز پایان یکسال و نیم فعالیت این و ویلاگ است 

 

حکم بازنشتگی هفته پیش صادر شد و از امروز لازم الاجراست  

 

پ.ن. دلم نیومد حذفش کنم ... برای همین یادداشتهاش رمزدار شد تا 

 

به متروکه شدن کم کم عادت کنه. 

 

والسلام

تو آغاز شدی هر چند با اشک و آه

 

تولد دو سالگی ت مبارک 

 

هرچند  

 

روز میلادت 

 

اشک می آورم 

 

جای خنده 

 

پ.ن. ندای آزادی با رفتنت گریستیم 

بهانه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

مادر، می ستایمت که شایسته ستایشی

مادر  

زیباترین واژه هستی  

عاشق ترین مخلوق گیتی 

 

مهرباترین الهه زمینی 

 

روزت مبارک 

 

پ.ن. اگر بگویند همه روزهای سال روز مادر است باز هم کم است.  

پ.ن. البته که یادمان نمی رود مهر پدر را.

به نیت نمایشگاه به مقصد کارتینگ

امروز فوق العاده بود: اول ازهمه بعد از دو ساعت اس ام اس بازی تونستم یه قرار قبلی رو با یه بهانه جویی شیک لغو کنم؛ دوست نداشتم باهاش برم بیرون، زور که نیست. ظهر به اتفاق خواهر جان رفتیم لباسای مهمونی فرداشب رو پرو کردیم با کلی مسخره بازی و خنده گساری. بعداز ظهر گفتم قربه الی ا... میرم نمایشگاه کتاب. رفتم ولی خیلییی شلوغ بود منم خرید رو تحریم کردم و با تلفن یه دوست از ذوق زدگی زیاد و اشتیاق فراوانم به کتاب و کتابخونی کنده شدمو رفتم سوی قرار جدید. همراه دوستان که جمعشون جمع بود گلشون غایب راهی کارتینگ شدم و پول کتابا رو پشت سرهم ماشین سواری کردم بعدشم رفتیم مهمون بازی و دو ساعت خوابیدم تا تلافی فعالیت روز دربیاد.

پ.ن.:امروز فقط تو برنامه ام نمایشگاه بود ولی چه چیزایی که بهش اضافه نشد، امروز به نیت نمایشگاه ازخونه خارج شدم به کارتینگ رسیدم اگه فردا به نیت کارتینگ بیام بیرون فکر کنم به یه پارتی جایی برسم...

روز زن روز زمین روز مهرورزی و دوستی مبارک

۸ می  

 

 روز جهانی زن  

 

مبارک 

 

پ.ن. حجاب اجباری نیست 

پ.ن. زن ابزار نیست 

پ.ن. عجب گافی دادم من. وقتی رسیدم سر کلاس فهمیدم به جای می نوشتم مارس!!! 

پ.ن.: سپندار عزیز میدانم که روز مادره ولی از نظر من روز زن ست چون زنهای زیادی داریم که زن هستند ولی مادر نیستند واینکه قبل از مادر بودن باید زن بود...

امروز جمعه

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوست زرتشتی

خواهرم یه ماه خوابگاه بوده اندازه شش ماه ماجرا برای تعریف کردن داره.

تو خوابگاه یکی پلاک فروهر رو تو گردن خواهرم می بینه و بهش میگه تو شیطان پرستی؟ خواهرم میگه نه این علامت فروهر زرتشتیه. دختره: تو زرتشتی. خواهرم: آره

روز بعد در دانشگاه

دختره: اگه راست میگی زرتشتی هستی بیا تو کلاسمون جلوی همه بگو

خواهرم سر سکوی کلاس: سلام بچه ها. من زرتشتی ام. خداحافظ

.

.

دختر دایی ام: من یه دوست زرتشتی داشتم مسلمون شد

خواهر کوچیکم: من یه دوست مسلمون داشتم رفت زرتشتی شد

من: من یه دوست زرتشتی داشتم، زرتشتی موند

خواهی نشوی رسوا قید همرنگی با جماعت را بزن

چه سخت است همگام شدن با جماعتی که تو را درک نمی کنند 

تو وصله ناجوری هستی 

می خواهی مثل آنها باشی 

می خواهی همرنگشان شوی 

ولی نمی توانی 

اینان هزار رنگ دارند 

و تو 

آفتاب پرست نیستی!

پایان نامه

متاسفانه کار پایان نامه ام انطور که می خواستم پیش نرفت. امروز همه یادداشتها و کتابهایی را که در مورد هدایت جمع آوری کرده بودم از روی میزم برداشتم با بغضی در گلویم. باورم نمیشه به این راحتی باید ازش دل بکنم. ولی دیروز تصمیم مهمی گرفتم: پایان نامه ام را روی یک نویسنده فرانسوی کار می کنم ولی صادق هدایت را می گذارم برای مقاله نویسی. شاید کار جالبی از آب دربیاد.