قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

شاعر: عاکف م.

میخواهمت ببینم آرام دل مدد کن

دروازه های غم را بر روی من تو سد کن

گل واژه های شعر ِ درس ارادتم را

با چشم عاشق خود هر دم کمی رصد کن

گفتم اگر بیایی وا گویم عرض حالی

عشق است و بی ریایی حد مرا تو قد کن

از سیب آرزوها سرشار یک نگاهم 

حس توجه ات را مانند یک سبد کن

دلدادگی محال است بی حس روی ماهت 

میخواهم این غزل را بر نام خود سند کن

من در تلاطم هستم گرداب عشق در پیش

کمتر مرا دچار طوفان و جزر و مد کن  

&&&&&&&&&&&&&&&& 

روزی که خنده باری بر وسعت کویرم

من بس نمودم اما عشق است و من اسیرم

دیگر نمی نویسم دل بد مکن ز شعرم

شاید گمان نمودم با شعر من نمیرم 

شعری از جناب آقای عاکف برای دلارام، با سپاس فراوان از ایشان

دلارامی که دل در دام میکرد

به رنج من چرا ابرام میکرد

خدا را مصلحت شاید چنین است

که خاری را به گل همگام میکرد

حسین پناهی

صفر را بستند 
 

تا ما به بیرون زنگ نزنیم
 

از شما چه پنهان
 

ما از درون زنگ زدیم!

Tes lèvres

 

کندوی کامت را بیار 

در کام بیمارم گذار 

تا جان فزاید کام تو 

بر جان این دلخسته بشکسته تاب 

۲

 

ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار 

 

ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار 

 

شوق دیدار

دوستان عزیزم سلام

شعر یا ترانه ای رو که در این ایمیل ملاحظه خواهید کرد با تاثیر پذیری از شعر معروف "کـوچـه" یا "بی تو مهتاب شبی ..." سروده ی "زنده یاد فریدون مشیری" به سبکی جدید و با سلایق دوستداران کامپیوتر و اینترنت و چت و از اینجور چیزا البته بصورتی طنز گونه بازنویسی شده که در نوع خودش بسیار زیباست. توصیه می کنم با همون آهنگ "کـوچـه" شعر رو تا آخر دنبال کنید ولی خیلی مراقب خودتون باشید ...

 

شوق دیدار

به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
بی تو On line شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم . دنبال
ID ی تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از
Case وجودم
شدم آن
User دیوانه که بودم
به بهترین

 گروه یاهو ملحق شوید
  | کلیک
 کنید
وسط صفحه Room , Desktop یاد تو درخشیدDing صد پنجره پیچید
شکلکی زرد بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن
Chat بگذشتیم
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم
تو و
Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک
Talk بد آهنگ
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
Windows و Hard و Mother Board
همگی دست برآورده به
Keyboard
تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من بدنبال تو و معنی درک کلامت
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این
Room نظر کنChat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به
Email ی نگران است
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این
Log Out , Room کن
باز گفتم حذر از
Chat ندانم
ترک
Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم
به
 بهترین گروه یاهو
 ملحق شوید  | کلیک کنید
روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل
Spam تو Inbox تو نشستم
تو
Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک
Hacker و من User مستم
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
تا به دام تو درافتم همه Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا
Hack بنمودی . نرمیدم . نگسستمRoom ی از پایه فرو ریختHacker ی Ignor تلخی زد و بگریخت
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
Hard بر مهر تو خندیدPC از عشق تو هنگید
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از
User آزرده خبر هم
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید
نکنی دیگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن
Room گذشتم
به بهترین گروه یاهو ملحق شوید  | کلیک کنید


من به مدرسه میرفتم

من به مدرسه میرفتم تا درس بخوانم
تو به مدرسه میرفتی به تو گفته بودند باید دکتر شوی
او هم به مدرسه میرفت اما نمی دانست چرا

من پول تو جیبی ام را هفتگی از پدرم میگرفتم
تو پول تو جیبی نمی گرفتی همیشه پول در خانه ی شما دم دست بود
او هر روز بعد از مدزسه کنار خیابان آدامس میفروخت

معلم گفته بود انشا بنویسید
موضوع این بود علم بهتر است یا ثروت

من نوشته بودم علم بهتر است
مادرم می گفت با علم می توان به ثروت رسید
تو نوشته بودی علم بهتر است
شاید پدرت گفته بود تو از ثروت بی نیازی
او اما انشا ننوشته بود برگه ی او سفید بود
خودکارش روز قبل تمام شده بود

معلم آن روز او را تنبیه کرد
بقیه بچه ها به او خندیدند
آن روز او برای تمام نداشته هایش گریه کرد
هیچ کس نفهمید که او چقدر احساس حقارت کرد
خوب معلم نمی دانست او پول خرید یک خودکار را نداشته
شاید معلم هم نمی دانست ثروت وعلم
گاهی به هم گره می خورند
گاهی نمی شود بی ثروت از علم چیزی نوشت

من در خانه ای بزرگ می شدم که بهار
توی حیاطش بوی پیچ امین الدوله می آمد
تو در خانه ای بزرگ می شدی که شب ها در آن
بوی دسته گل هایی می پیچید که پدرت برای مادرت می خرید
او اما در خانه ای بزرگ می شد که در و دیوارش
بوی سیگار و تریاکی را می داد که پدرش می کشید

سال های آخر دبیرستان بود
باید آماده می شدیم برای ساختن آینده

من باید بیشتر درس می خواندم دنبال کلاس های تقویتی بودم
تو تحصیل در دانشگا های خارج از کشور برایت آینده ی بهتری را رقم می زد
او اما نه انگیزه داشت نه پول درس را رها کرد دنبال کار می گشت

روزنا مه چاپ شده بود
هر کس دنبال چیزی در روزنامه می گشت

من رفتم روزنامه بخرم که اسمم را در صفحه ی قبولی های کنکور جستجو کنم
تو رفتی روزنامه بخری تا دنبال آگهی اعزام دانشجو به خارج از کشور بگردی
او اما نامش در روزنامه بود روز قبل در یک نزاع خیابانی کسی را کشته بود

من آن روز خوشحال تر از آن بودم
که بخواهم به این فکر کنم که کسی کسی را کشته است
تو آن روز هم مثل همیشه بعد از دیدن عکس های روزنامه
آن را به به کناری انداختی
او اما آنجا بود در بین صفحات روزنامه
برای اولین بار بود در زندگی اش
که این همه به او توجه شده بود !!!!

چند سال گذشت
وقت گرفتن نتایج بود

من منتظر گرفتن مدارک دانشگاهی ام بودم
تو می خواستی با مدرک پزشکی ات برگردی همان آرزوی دیرینه ی پدرت
او اما هر روز منتظر شنیدن صدور حکم اعدامش بود

وقت قضاوت بود
جامعه ی ما همیشه قضاوت می کند

من خوشحال بودم که که مرا تحسین می کنند
تو به خود می بالیدی که جامعه ات به تو افتخار می کند
او شرمسار بود که سرزنش و نفرینش می کنند

زندگی ادامه دارد
هیچ وقت پایان نمی گیرد

من موفقم من میگویم نتیجه ی تلاش خودم است!!!
تو خیلی موفقی تو میگویی نتیجه ی پشت کار خودت است!!!
او اما زیر مشتی خاک است مردم گفتند مقصر خودش است !!!!

من , تو , او
هیچگاه در کنار هم نبودیم
هیچگاه یکدیگر را نشناختیم

اما من و تو اگر به جای او بودیم
آخر داستان چگونه بود؟؟؟

شعری از یک پسربچه آفریقایی که در سال 2008 جایزه گرفته است


When I born, I black
When I grow up, I black
When I go in Sun, I black
When I scared, I black
When I sick, I black
And when I die, I still black
And you white fellow
When you born, you pink
When you grow up, you white
When you go in sun, you red
When you cold, you blue
When you scared, you yellow
When you sick, you green
And when you die, you grey
And you calling me colored

آگاهی ۲

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حافظ

 

 

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت  

 

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت