قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

آدمها- شریعتی

آدمهای اربعه 

آدمهای دنبه دار خوشحال اربعه 

شکم- زیر شکم- نشیمن گاه و پوشش

خوشبختی

 لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم، غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند.

قصه عاشقانه

دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا،

 دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

 این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

 باید آدمش پیدا شود!

 باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
 سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش

شروع می‌کنی به خرج کردنشان!

توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی

توی رقص اگر پا‌به‌پایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند

توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد

در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خنده‌ات انداخت و اگر منظره‌های قشنگ را نشانت داد

برای یکی یک دوستت دارم خرج می‌کنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ می‌شود خرج می‌کنی! یک چقدر زیبایی یک با من می‌مانی؟

بعد می‌بینی آدم‌ها فاصله می‌گیرند متهمت می‌کنند به هیزی… به مخ‌زدن به اعتماد آدم‌ها!

سواستفاده کردن به پیری و معرکه‌گیری…

اما بگذار به سن تو برسند!

بگذار صندوقچه‌شان لبریز شود آن‌‌وقت حال امروز تو را می‌فهمند بدون این‌که تو را به یاد بیاورند

 

غریب است دوست داشتن.

و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...

وقتی می‌دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...

و نفس‌ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛

به بازیش می‌گیریم هر چه او عاشق‌تر، ما سرخوش‌تر، هر چه او دل نازک‌تر، ما بی رحم ‌تر.

تقصیر از ما نیست؛

تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شده‌اند


دکتر شریعتی

قران - من شرمنده توام

 (قرآن ! من شرمنده توام دکتر شریعتی)

 

قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

 چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و  آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت ! ” گویی مسابقه نفس است

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،

‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .


آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد

نمی خواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت

ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد

گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش

و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد

بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را

راه

راه 


نامم را پدرم انتخاب کرد

  

نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم

  

دیگر بس است! 

 

راهم را خودم انتخاب خواهم کرد ... 

 

 

خواستن

 

 

خواستن
 

وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند
 

وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است
 

وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است  
 

وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است
 

وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است
 

دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

نان- دکتر شرسعتی

نان  

 

 دموکراسی میگوید: رفیق حرفت را خودت بزن- نانت را من می خورم 

مارکسیسم میگوید: رفیق نانت را خودت بخور - حرفت را من میزنم 

فاشیسم میگوید: رفیق نانت را من می خورم حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن 

اسلام حقیقی می گوید نانت را خودت بخور حرفت را هم خودت بزن 

و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی 

اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم اما آن حرفی را که ما می گوییم بزن  

زن- دکتر علی شریعتی

 

 

زن
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی !او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!و این رنج است

.

دکتر شریعتی، دکتر علی شریعتی، مردی که بی گمان برای نسل نواندیش  و روشنفکر امروز ایران سمبل آزاد اندیشی و اسوره ای برای تمام تاریخ اندیشه است. کلام 30-40 سال پیش او چنان بر دل می نشند گویی همکنون در برابرت نشته و سخن می گوید. نفوذ کلامش به حدی است که حتی مغز نخودی ها را هم به تفکر و تأمل وا میدارد. و ما چه قدر وامدار انیدیشه های ناب این همیشه استاد زندگی هستیم. ای دوست بیهوده نمی گویم. کافیست نگاهی به آثار وزین استاد بیندازی. بر آنم تا هر وقت فرصتی دست می دهد از اندیشه های استاد به گزیده و اختصار مطالبی را گرد آوری کرده و برایتان نقل کنم. و امروز درباره زن . ، این موجود الهی که به نقل از عنوان یکی از کتب ممنوعه " از فرشته آسمانی تا برده خانگی " مقامش تنزل یافته و در نظامهای مردسالار به موجودی فرودست تبدیل شده است.

البته و صد البته ما حق و حقوق خویش را بازمی­ستانیم و باز هم صد البته این مهم با کتج عزلت گزیدن و غصه خوردن و تحمل ظلم ظالم بدست نمی­آید؛ پس تلاشی و اهتمامی باید داشت و این امر مستلزم تلاش هر دو جنس (مذکر و مؤنث) است. ما آزاد به دنیا می آییم و باید آزاد و رها از یوغ هر غداری زندگی کرده و به دیگر جهان رخت بربندیم