قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

بچه ها بزرگ می شن، بزرگترها بچه


آدمی را با فخر و مباهات چه نسبت است، بی آنکه از او بپرسند پا به این جهان می گذارد، حضورش اجباری ست، رفتنش هم اجباری ست... سالهای عمرش را دیگران به نظلره می نشینند تا از نوباوگی به نوجوانی و سپس به شکوفایی رسد. دوران شباب را در خواب و غفلت پشت سر می نهد و هنگام میانسالی جز افسوس از آنچه گذشته بهره ای ندارد. و کاش قصه زندگی همین جا پایان پذیرد. امان از روزهای سالمندی و فرتوتی که دیگران آرزوی مرگش را دارند و خود محکم به دنیا، به زندگی چنگ انداخته ست. در نهایت می رسد آنچه همه از آن به نوعی در هراس اند. مرگ می آید، گاه آهسته گاه پر هیاهو. کاش اگر قرار است بند ناف دنیا در این مرحله پاره شود، آدمی سربار دیگران نباشد تا با مرگش عده ای خوشحال شوند و عده ای هم نفس راحت بکشند. خدا کند این موسم که می رسد هوش و هواسش برقرار باشد، سربار دیگران نباشد، مایه رنج دیگران نباشد، اسباب دردسر دیگران نباشد، محتاج دیگران نباشد.

ادامه مطلب ...

یاد تو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روزها

روزها هدایایی هستند ، بی منت به تو می رسند ، ولی ، حق نگاه داریشان را نداری جز لا به لای سطور دفتر خاطرات ذهن ؛ پس با توست چگونه نقش آنها را در آن دفتر حک کنی.

نوروز مبارک

نوروز یادگار پدرانمان

مایه افتخار پارسی بودنمان

شکوه و افتخار آریایی امان

میراث پیشینه دیرین مان

تبریک و تهنیت


یک دهه - یک عمر - یک زندگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

باد

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

دوست زرتشتی

خواهرم یه ماه خوابگاه بوده اندازه شش ماه ماجرا برای تعریف کردن داره.

تو خوابگاه یکی پلاک فروهر رو تو گردن خواهرم می بینه و بهش میگه تو شیطان پرستی؟ خواهرم میگه نه این علامت فروهر زرتشتیه. دختره: تو زرتشتی. خواهرم: آره

روز بعد در دانشگاه

دختره: اگه راست میگی زرتشتی هستی بیا تو کلاسمون جلوی همه بگو

خواهرم سر سکوی کلاس: سلام بچه ها. من زرتشتی ام. خداحافظ

.

.

دختر دایی ام: من یه دوست زرتشتی داشتم مسلمون شد

خواهر کوچیکم: من یه دوست مسلمون داشتم رفت زرتشتی شد

من: من یه دوست زرتشتی داشتم، زرتشتی موند

خواهی نشوی رسوا قید همرنگی با جماعت را بزن

چه سخت است همگام شدن با جماعتی که تو را درک نمی کنند 

تو وصله ناجوری هستی 

می خواهی مثل آنها باشی 

می خواهی همرنگشان شوی 

ولی نمی توانی 

اینان هزار رنگ دارند 

و تو 

آفتاب پرست نیستی!

حالم بد است

حالم بد است ای مردم ، حالم بد است.حالم بد است ، از رفتارهایتان حالم بد است ، از طرز رانندگیتان ،از برخورد و نگرش تان نسبت به جنس مخالف ، از داشتن غیرتهای بی مورد راجع به خواهر و مادرتان و بی غیرتی محض راجع به عزیزان دیگراناز تحلیلهای سیاسی و اقتصادیتان در تاکسی ، از رد و بدل کردن بلوتوث های غیر اخلاقی ، از زیر پا گذاشتن حریم خصوصی دیگران ،  از آشغال ریختنتان در خیابان ، از قابلیتتان برای تبدیل صحنه تصادف به محل قتل ، از بی تفاوتیتان نسبت به خونهای ریخته شده بر کف خیابان ، از نشستن در خانه هایتان و  دنبال کردن اعتراضات از ماهواره  ، از یکی نبودن حرف و عملتان ، از تعارفهای بی موردتان ، از غیبت کردنهای کثیرتان ،   از تغییر نظرهای یک ساعته تان ، از بی تفاوتیتان نسبت به کودکان کار ، از جو حاکم بر ورزشگاه هایتان ، از مرگ بر گفتنها و درود فرستادنهای بی پشتوانه تان   ، از عشقهای یک شبه تان ،  از انتخاب دوستانتان بر مبنای نوع خودرو اش ، از چاپیدن یکدیگرتان ، از قسم ها و دروغهای بی حد و حصرتان ،    از بی مطالعه بودنتان ، از تن دادن و دل ندادنتان ، از ذوب شدنتان در فرهنگ غرب و فراموش کردن زبان مادریتان ، از رفتارهایتان در پاتایای تایلند وآنتالیای ترکیه ، از عدم رعایت نظافت شخصیتان ، از فروختن شرفتان به قیمت یک سال محصولات شرکت ساندیس ، از مدرک گرا بودنتان ، از کلاس گذاشتنهای بی موردتان ، از جوکهای قومیتیتان ، از نژاد پرستیتان ، از خواب دو هزار و پانصد ساله تان ، از ادعاهای گزافتان راجع به مشاهیر ایران و   ندانستن تاریخ تولدشان ، از مصرفگرا بودنتان ، از قسطی خریدن بنزتان برای فخر فروشی ، از رقصیدنتان در مهمانی با روسری ، از خوردن مشروب بعد از اقامه نماز و....    از کجا بگویم از چه بگویم که حالم بد است ، خیلی هم بد است.

ناخدا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.