قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

ناخدا

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خاموشی تو امروز نشانه مرگ نیست

خاموشی

سخن نمی گویی

مرده ای اما

از زنده ها زنده تری

چه سکوتی نقش بسته بر لبان تو

سکوتت امروز آوای خروشناک توست

فریاد بی صدایی تو

بغض به بار نشسته کلام تو

همه جا جاری ست

امروز

ار زمان زنده بودنت

زنده تری، پربارتری، شکفته تری

قاصدک

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

خورشید

خورشید مدتهاست بی تفاوت طلوع می کند و بی حوصله تر از صبح غروب می کند
خورشید مدتی است از دست خیلی ها لجش گرفته
خورشید هم اسیر و زندانی آسمان است
خورشید...نفسش گرفت آنقدر طلوع کرد و دید همه جاخاموش است و خاک مرگ بی صدایی همه جا ریخته اند
خورشید خسته شده از این همه سکوت، غروب می کند بلکه ماه آدمها را بیدار کند...
 

کفن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۱۰

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۹

زندگی قافیه باران است 

مدرک می خواهی: 

رنگ....مرگ 

عشق....دق

۸

برای زیستن عجله کنید 

برای دوست داشتن شتاب کنید 

مدام نگویید وقت هست وفت هست 

مدام نگویید به وقتش 

روزی می رسد که ناخواسته پی می بریم 

به جایی رسیده ایم 

که نقطه برگشتی ندارد 

لحظه ای که در می یابیم قدمی نم توانیم به عقب برداریم 

و آنجاست  

که انگشت ندامت می گزیم 

که ای وای 

شانس های خوب خود را در آرزوی شانس بهتر  

هرز دادیم 

همانجا می فهمی  

زیان دیده یعنی چی یعنی کی 

برای زیستن شتاب کنید 

و برای مهربانی 

و نوع دوستی 

و برای عشق

۷

خانه دلم را دوباره ساختم

این بار بدون پنجره

نمی خواهم ببیند آفتابی و مهتابی

نمی باید بشنود صدای محرومی

نباید لمس شود بدست نامردی

اینبار خانه دلم را محکمتر ساختم

راه تکرار خطا بر او بستم

۶

بگو از آن لحظه ی ناب

                      نقش خنده ی ماه

                                          زیر سایه مهتاب

                                                             رقص شاپرک و شب تاب

بگو از مهر بگو

                 برو درد مجو

                               خسته ام بیمارم

                                                    روح نالانم را

                                                                   مرهمی می خواهم