قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

مشدی یابو خان(ادامه)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زنان جاروکش های آینده ایران خواهند شد

اگه روزی دیدی... 

 

چند روز پیش که از تجریش به خانه برمی گشتم و منتظر تاکسی بودم، 206 نفره ای تمیزی جلوم نگه داشت. اول فکر کردم مزاحمه، اعتنایی نکردم، بوق زد، داخل ماشینو نگاه گردم ، خانم شیک پوشی پشت رل نشسته بود، گفتم ببخشید من برای تاکسی دست تکان دادم. گفت: خب منم تاکسی هستم دیگه. از روی اکراه و شاید هم از روی کنجکاوی سوار شدم. دلم طاقت نیاورد و بعد از یکی دو دقیقه گفتم: اصلا به شما نیاد مسافرکشی کنید. گفت: دانشجوام و مسیر خونه تا دانشگاهو مسافر میزنم، کمک خرجه. تو فکر فرو رفتم. الان خیلی وقته خانمها هم وارد عرصه حمل ونقل شهری شدن ولی اینجوریش را ندیده بودم. یاد دست فروشهای مترو هم افتادم. زنان و دختران جوانی که صورت خود را باسیلی سرخ نگه می دارند و به کارهای مردانه روی می آورند. آنها که خجالت و کم رویی زنانه، ظرافت زنانه را کنار می گذارند تا امرار معاش کنند. راستی چه جور نگاه مردم را تحمل می کنند.  

بله به برکت رأفت اسلامی و عدالت اجتماعی، زنان بیشماری مجبور شده اند آبرو بر کف دست گیرند و راهی خیابانها شوند. راستی اگر طرح خانه نشین سازی زنان و بردن محیط کار به درون خانه ها روزی اجرایی شود ، خرج اینان را که می دهد؟ 

وقتی کرایه رو به دختر جوان دادم، لبخندی زد و گفت اگر تا چند وقت دیگه دیدی زنها لباس سوپوری پوشیدن و دران خیابون جارو می کنن زیاد تعجب نکن! 

 

   

همه شب تنهایی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حجاب

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

نان- دکتر شرسعتی

نان  

 

 دموکراسی میگوید: رفیق حرفت را خودت بزن- نانت را من می خورم 

مارکسیسم میگوید: رفیق نانت را خودت بخور - حرفت را من میزنم 

فاشیسم میگوید: رفیق نانت را من می خورم حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن 

اسلام حقیقی می گوید نانت را خودت بخور حرفت را هم خودت بزن 

و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی 

اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم اما آن حرفی را که ما می گوییم بزن  

و خدا زن را آفرید...


هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: "این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ..." اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ مکار سخن او را قطع کرد و چنین گفت: "بله
وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانة
گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین میبارند. گوش هایت را ببند تا
طنین صدای سحر انگیزش را نشنوی که مسحور شیطان می شوی. از او حذر کن که یار و همدم
ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت می سوزاند و به چاه ویل سرنگونت می کند....
مراقب باش...."
و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: "به چشم."
شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: "خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف
خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو...."
گفتم: "به چشم."
در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم،
و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا به سوی او می خواند بنشینم، اما از خوف
آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم.
هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمی شناختم
 اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم . پاهایم سست شد
بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمی دانستم چرا؟
قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست. به خدا نگاهی کردم مثل همیشه
لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم،  می دانست.
با لبخند گفت: "این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست.
بدون او تو غیرکاملی . مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او
را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمیبینی که در بطن وجودش موجودی را می پرورد؟
من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق
را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن
تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم."
من اشکریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: "پس چرا مرا به آتش قهر و چاه ویل تهدید کردی؟"
خدا گفت: "من؟"
فریاد زدم: "شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟”
خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: "من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی
و نه آوای مرا."
و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرف های پیشینش را تکرار می کند. 
 
این مطلب را یکی از دوستان برایم ارسال کرده بود .

مشدی یابو خان

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آهوکشی آهوئی بزرگ است

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

زن- دکتر علی شریعتی

 

 

زن
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی !او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!و این رنج است

.

دکتر شریعتی، دکتر علی شریعتی، مردی که بی گمان برای نسل نواندیش  و روشنفکر امروز ایران سمبل آزاد اندیشی و اسوره ای برای تمام تاریخ اندیشه است. کلام 30-40 سال پیش او چنان بر دل می نشند گویی همکنون در برابرت نشته و سخن می گوید. نفوذ کلامش به حدی است که حتی مغز نخودی ها را هم به تفکر و تأمل وا میدارد. و ما چه قدر وامدار انیدیشه های ناب این همیشه استاد زندگی هستیم. ای دوست بیهوده نمی گویم. کافیست نگاهی به آثار وزین استاد بیندازی. بر آنم تا هر وقت فرصتی دست می دهد از اندیشه های استاد به گزیده و اختصار مطالبی را گرد آوری کرده و برایتان نقل کنم. و امروز درباره زن . ، این موجود الهی که به نقل از عنوان یکی از کتب ممنوعه " از فرشته آسمانی تا برده خانگی " مقامش تنزل یافته و در نظامهای مردسالار به موجودی فرودست تبدیل شده است.

البته و صد البته ما حق و حقوق خویش را بازمی­ستانیم و باز هم صد البته این مهم با کتج عزلت گزیدن و غصه خوردن و تحمل ظلم ظالم بدست نمی­آید؛ پس تلاشی و اهتمامی باید داشت و این امر مستلزم تلاش هر دو جنس (مذکر و مؤنث) است. ما آزاد به دنیا می آییم و باید آزاد و رها از یوغ هر غداری زندگی کرده و به دیگر جهان رخت بربندیم

توقف مطلقا ممنوع

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.