قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

امروز نوشت

سلام 

امروز یه روز خیلی قشنگه و قشنگ تر هم خواهد شد آخه قرار عشق من بباره 

قرار بارون بیاد  

چشم انداز دفتر کارم رو به کوههای شمال تهرانه الان یه عالمه ابر قشنگ رفتن رو قله کوه ها سایه انداختند 

چقدر دلم می خواست اونجا باشم، اصلا نمی تونم از اونجا رو بگردونم و حواسم را به کارم بدم 

راستی چند روزی است که حس غریبی همخانه احساسم شده و نیک احوال مرا به سمت شادی متمایل ساخته هرچند کمی ترس و اندکی هم تردید در لابه لای آن موج می زند.

بهشت از نظر معتقدین چه شکلی است...؟

81 درصد آمریکایی ها و 51 درصد بریتانیایی ها به وجود بهشت اعتقاد دارند. اما سوالی که اینجا مطرح است این است که بهشت چه شکلی است. در طول تاریخ بیشتر کسانی که به بهشت اعتقاد داشته اند آن را غیر قابل توصیف خوانده اند! از نظر نگارنده شکل بهشت در طول تاریخ متغییر بوده است. "تو بگو بهشت چه شکلی است تا من بگویم در زندگی چه چیزی کم داری". هر قومی بهشت را مطابق ایده ال های خود می بیند . نویسندگان قرآن و انجیل در مناطق خشک و کم باران زندگی کرده اند بنابراین بهشت آنان مملو از رودخانه های جاری است و در آنجا همیشه بهار است. بهشت مردمان آفریقا (که همیشه در بند و بردگی هستند) سرزمین آزادی است که در آن همه با هم برابرند. مسلمانانی که دست به عملیات های انتحاری می زنند در جوامعی بزرگ شده اند که از لحاظ جنسی همیشه در مضیقه بوده اند بنابراین در بهشت 72 حوری انتظار آنان را می کشد. در کتیبه به جای مانده از بابل آمده است که یکی از اساطیردر جستجوی زندگی ابدی بود ندایی آمد که به دنبال چه هستی بهشت همینجاست از زندگی ات لذت ببر. فرزندانت را دوست به دار، همسرت را در آغوش بگیر و از بودن با او لذت ببر

محسوسات

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

روکم کنی


من روی این دنیای پر از دروغ و نفرت و خیانت و سیاهی رو کم می کنم



یه پایان تلخ بهتراز یه تلخ بی پایانه

یه پایان تلخ بهتراز یه تلخ بی پایانه

این جمله یکی از پر معناترین جملات فیلم "درباره الی..." ست. نمی دونم امروز چی شد نشستم این فیلمو نگاه کردم و چرا این جمله تو ذهنم نقش بسته. شاید برای اینکه اواخرفیلم سپیده مجبور شد یه پایان تلخ از رابطه خودش و الی ترسیم کنه با دروغی که به نامزد الی گفت.

راستی اگه شما جای الی بودید چکار میکردید؟فرض کنید نامزد دارید و از این نامزدی خسته اید رابطه شما فقط بر پایه اجبار خانواده، سنت و مذهبه، قلبا تمایلی به ادامه ندارید و میخواهید رها کنید اما رهاتون نمی کنن با این حال از نظر شما همه چیز تموم شدست. به خودتون اجازه میدید جای دیگه سرک بکشید یا نه، معتقدید باید تا آخرین لحظه مقید بود؟

توبه

قصه شیعیان اسمی امام حسین (ع) در نوع خودش جالبه مثل بعضی از مسیحی ها عمل میکنند که شش روز هقته هر خطایی که فکر کنید مرتکب می شن و روز هفتم میرن کلیسا واسه بنده خدا اعتراف می کنن و به خودشون میگن مومن  

فلانی هر روز و شب فکر خراب و آلوده تو سر داره 

اهل هوسرانی و شهوت پرستیه 

چشم به ناموس و ابروی دیگران داره 

کلاه میذاره و کلاه برمیداره 

دروغ میگه و غیبت میکنه 

فیلمهای انچنانی نگاه میکنه و اهل می و میگساریه 

اون وقت چندشب از محرم و رمضان مثلا میاد برای توبه 

  

آخه برادر من خواهر من قسم راست و باور کنیم یا دم خروس رو 

فکر کردی داری سر خودتو کلاه میذاری، خدا هم نعوذ بالله بله...  

منطفی باش خدا احتیاجی به اعمال من و تو نداره ما خودمونیم که سرتا پا نیازیم  

هرچه این در را بکوبی صدایی نخواهی شنید اگر فکر و عملت قرین هم نباشند 

وبدان وقتی این دو تا با هم همدل و همخونه شدن برای بازگشت احتیاجی به طبل و بوق و هیئت و اخوند و مسجد و... نداری 

نگاه کن قفل ابن در را بر دل خود زده ای و محروم شذه ای 

 

پندک: دلارام محرم شو وگرنه بازی رو باختی

به فکر مردم باشید، هوایی برای تنفس میخواهیم

آلودگی هوای تهران در روزهای گذشته از آن مرز گذشته که بتوان نام آن را آلودگی گذاشت. در حقیقت هوای تهران آلوده به گاز خفه کننده شده است. در گزارش های محرمانه ای که حتی نمایندگان مجلس و نمایندگان شورای شهر تهران نیز از آن اطلاعات دارند قید شده که روزانه تقریبا 160 نفر در تهران بر اثر مسمومیت ناشی از گازهائی که هوای تهران پخش است خفه می شوند و یا قلبشان از حرکت باز ایستاده و می میرند. همه از آلودگی هوا می گویند و مردم نیز اکنون سالهای که با این اصطلاح آشنائی دارند، اما در روزهای اخیر بحث دیگر نه بر سر آلودگی، بلکه مسمومیت ناشی از گازهای خفه کننده در هوای تهران است. این گازها ناشی از تولید بنزین داخلی است که دولت می خواهد با آن جبران تحریم فروش بنزین به ایران را بکند. برای بدست آوردن بنزین با کیفیت خوب (اکتان بالا) به کاتالیزورهای مخصوصی نیاز است که این کاتالیزورها تنها توسط چند شرکت آلمانی، آمریکایی و هلندی تولید میشوند. با وجود تحریم ها، این کاتالیزورها به ایران وارد نمی شود و بدستور دولت بنزین بی کیفیت (اکتان پائین) تولید شده و پس از مخلوط کردن با مقداری از بنزین وارداتی بین پمپ بنزین ها تقسیم می شود.  

لذت انسان بودن

در هر کجا که هستیم فراموش نکنیم که یک ایرانی باقی بمانیم 

یادمون نره کی هستیم 

 

 خیر بیبینی این شب چله مادر !مسعود مشهدی شب سردی بود …. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن …شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت … پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر … چشمش افتاد به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود … با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببره خونه … میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش … هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن … برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه …. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت : دست نزن نِنه ! وَخه برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید ! چند تا از مشتریها نگاهش کردند ! صورتش رو قرص گرفت … دوباره سردش شد ! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد : مادر جان …مادر جان ! پیرزن ایستاد … برگشت و به زن نگاه کرد ! زن مانتویی لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم ! سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه … موز و پرتغال و انار ….پیرزن گفت : دستِت دَرد نِکُنه نِنه….. مُو مُستَحق نیستُم ! زن گفت : اما من مستحقم مادر من … مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم نوع توجه کردن …اگه اینارو نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر ! زن منتظر جواب پیرزن نموند … میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد … پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد … قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش … دوباره گرمش شده بود … با صدای لرزانی گفت : پیر شی ننه …. پیر شی ! خیر بیبینی این شب چله مادر!

امان از حواس پرتی

امروز فقط و فقط برای یه کلاس مزخرف اومدم دانشگاه الان کلاس شروع شده و من هنوز تو سایتم . امروز یه اتفاق خیلی مسخره برام افتاد. ساعت هشت از خونه بیرون اومدم. اول مسیرو اشتباهی رفتم. کلی راهم دور شد. از تاکسی خبری نبود. به مسیر همیشگی دانشگاه برگشتم بازم تاکسی نبود یه اتوبوس اومد ایستگاه نبود ولی نگه داشت و من سوار شدم یه ایستگاه مونده به تجریش شاگر راننده شروع کرد به کرایه گرفتن. دست بردم تو کیفم پول دربیارم هیچی نبود کیفمو محترمانه و با هزار غرولند زیرورو کردم فایده ای نداشت. شاگرد راننده هر لحظه نزدیمک و نزدیک تر میشد. قلبم درد گرفت گفتم خدایا چکار کنم. زنگ زدم خونه از خواهرم پرسیدم کیف پول من رو میزمه گفت نه تو کشوست. اوه! دیشب که رسیدم خونه نمیدونم چرا کیف پولمو از تو اون یکی کیفم دراوردمو گذاشتم اونجا. شاگرد راننده به من نزدیک شده بود بالاسرم وایستاده بود و من جرات نگاه کردن بهش رو نداشتم یعنی خجالت کشیدم خوشبختانه عابر بانکم همراهم بود عزممو جزم کرد بهش بگم اقا شرمنده من باید از بانک پول بگیرم تا به شما بدم ولی از کنارم رد شد و بقیه پول گرفت اصلا چیزی به من نگفت اتوبوس به ایستگاه اخر رسید من زود پیاده شدم و دویدم به طرف بانک ملی زود پول برداشتم و دوباره دویدم تا به ایستگاه برسم و به راننده پول بدم بخدا پنج دقیقه بیشتر طول نکشید وقتی رسیدم سر ایستگاه اتوبوس مزبور راه افتاد و من بهش نرسیدم. 

حالا من چکار کنم؟

ماه حسین

محرم 

ماه اندوه 

اندوه حسین، اندوه علی و فاطمه، اندوه فرزندان و همسران و یاران حسین 

اضافه شود اندوه شیعیان حسین 

از کدامین حزن سخن میگویی 

یاد حسین برایم یاد انقلاب است برایم تداعی کننده روح حق جویی و حق خواهی است برایم نشان از سکوت نکردن دارد و امروز که روز اول ماه توست چه عجیب با روز من قرین شده. 

با محرم، با عاشورا نمیخواهم چون عوام برای مظلومیت حسین و اهل بیتش بگریم آنچه دلم مرا به در می آورد فراموشی شیعیان است. کنون پس از هزار و اندی سال این اشکها ما را به کجا می برد به ریاکاری و تظاهر یا به تفکر و تامل که اگر به دومین رهنمون سازد فبه المراد ورنه ماییم جزء زیانکاران. 

حسین جان اگر در مراسم عزایت در تکایا و حسینیه ها حضور ندارم تو میدانی سعی در با تو بودن دارم و این یا تو بودن را در دلم یافته ام نه در خیابانها و امامزاده ها.