از قدیم گفته اند هر چیزی را پایانی هست
و امرروز پایان یکسال و نیم فعالیت این و ویلاگ است
حکم بازنشتگی هفته پیش صادر شد و از امروز لازم الاجراست
پ.ن. دلم نیومد حذفش کنم ... برای همین یادداشتهاش رمزدار شد تا
به متروکه شدن کم کم عادت کنه.
والسلام
تولد دو سالگی ت مبارک
هرچند
روز میلادت
اشک می آورم
جای خنده
پ.ن. ندای آزادی با رفتنت گریستیم
این روزا دلم هوس انفرادی کرده....
میخواهمت ببینم آرام دل مدد کن
دروازه های غم را بر روی من تو سد کن
گل واژه های شعر ِ درس ارادتم را
با چشم عاشق خود هر دم کمی رصد کن
گفتم اگر بیایی وا گویم عرض حالی
عشق است و بی ریایی حد مرا تو قد کن
از سیب آرزوها سرشار یک نگاهم
حس توجه ات را مانند یک سبد کن
دلدادگی محال است بی حس روی ماهت
میخواهم این غزل را بر نام خود سند کن
من در تلاطم هستم گرداب عشق در پیش
کمتر مرا دچار طوفان و جزر و مد کن
&&&&&&&&&&&&&&&&
روزی که خنده باری بر وسعت کویرم
من بس نمودم اما عشق است و من اسیرم
دیگر نمی نویسم دل بد مکن ز شعرم
شاید گمان نمودم با شعر من نمیرم