ذره ذره تهوع
...
بالا آوردم
هر آنچه به خورد ذهنم دادی
تنها گرگها نیستند که لباس میش به تن می کنند
پرستوها هم گاه لباس مرغ عشق به تن می کنند
عاشق که شدی ... کوچ می کنند
پر شد دفتر نقاشی ام
از بس
انتظار کشیدم
می چکد از چشم من امشب خیال تو