قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

۱۸

لحظه هایی برای آغاز همیشه در راه است

راه هایی برای به خود رسیدن همیشه وجود دارد

نظرات 3 + ارسال نظر
محمود پنج‌شنبه 8 اردیبهشت 1390 ساعت 08:45 ق.ظ

آه...کفش های من کجاست؟

یافتمشان تو را خبر خواهم کرد

محمود شنبه 10 اردیبهشت 1390 ساعت 11:06 ق.ظ

سلام
چرا بخش کامنت های بالا رو بستی؟حرف داشتم واسه هرکدومش !

در مورد پست دنیا به کامت نیست باید بگم این چه شکر الکلی بود؟گاهی تو باید بزنی تو دهن خدا و بگی سهم من رو از زندگی بده !خدا هستی باش دیگه روت بالا نره !من همیشه از این دعواها با خدا دارم...

چکیدن خیال او از چشم خیلی قشنگه...نمی دونستم معشوقت اشکه !

هیچ چیز من مثل آدما نیست محمود جان
حرفاتو می شنوم ولی نه به صورت نظر

هرچقدر پنج شنبه روز خوبی بود و عصرش با بچه ها دور هم بودن تاز های رو تجربه کردم جمعه برام پر از درد افسوس و اضطراب بود برای همین نخواستم کسی تو این اندوه شریک بشه

قاصدک بهارم یکشنبه 11 اردیبهشت 1390 ساعت 10:22 ق.ظ http://ghasedakebaharam.blogsky.com/

سلام
برقاصدک گریان
من قاصدک خوش خبرم
وبلاگت رو خوندم دیدم یه درد مشترک دارم
امیدوارم همه چیز به خیر و خوشی حل بشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد