لاک پشت پشتش سنگین بود و جادههای دنیا طولانی.میدانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.آهسته آهسته میخزید، دشوار و کُند؛ و دورها همیشه دور بود.سنگپشت تقدیرش را دوست نمیداشت و آن را چون اجباری بر دوش میکشید. پرندهای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگپشت رو به خدا کرد و گفت: این عدل نیست، این عدل نیست. کاش پُشتم را این همه سنگین نمیکردی. من هیچگاه نمیرسم. هیچگاه. و در لاک سنگی خود خزید، به نیت ناامیدی.
خدا سنگپشت را از روی زمین بلند کرد.
زمین را نشانش داد. کُرهای کوچک بود.
و گفت: نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد.
چون رسیدنی در کار نیست. فقط رفتن است. حتی اگر اندکی. و هر بار که میروی، رسیدهای.و باور کن آنچه بر دوش توست، تنها لاکی سنگی نیست، تو پارهای از هستی را بر دوش میکشی؛ پارهای از مرا.
خدا سنگپشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راهها چندان دور.
سنگپشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتی اگر اندکی؛ و پارهای از(او) را با عشق بر دوش کشید.
Salam
Webloget Kheili Ghashange
Behet Tabrik Migam
Agar Mayel Be Tabadol Link Hasti Aval Mano Ba Esme Foroshe Anvae Film Bazi Va Narm Afzar Arzan Link Kon Bad Behem bego Ta Linket Konam
Addres Site Manam Ine
www.7store.ir
Mer30
سلام
مرسی از تعریفت
ولی من تمایلی به اینکار ندارم
عضو افتخاریش هم خوبه ! فعلا شما تشریف بیار بعدها از روی حوصله روش فکر کنید.در واقع پنج نفر بودیم و با شما شش نفر شدیم.
اما در مورد زمان و مکان،برخی دوستان روی شرق تهران نظر دارن اما برای خود من هیچ فرقی نمی کنه در ضمن اگه کافی شاپ یا مکان خاصی مدنظر دارید حتما به من بگید که بزرگترین قضیه فعلا همینه.زمان هم اگه بشه عصر پنج شنبه همین هفته اگه نشه هم که اوایل یا اواسط هفته ی بعد.با تشکر
خیلی هم شرق شرق نباشه!
با عصر ۵ شنبه موافقم
نزدیک میدون رسالت یه مجتمع تجاریه که به احتمال زیاد کافی شاپ هم داره فکر کنم اسمش دنیای نور یه یه همیچین چیزیه
فقط یه نکته من میام ولی اگر خوشم بیاد ادامه میدم!
رسالت که دیگه غرب غرب شد.ما اینقدر هم غرب زده نیستیم !
زمان پنج شنبه خیلی خوبه.حالا باز دوباره خبر میدم.
مشکلی نیست شما بیا اگه خوب نبود خب جبر که نیست آزادید !
پس بهتره حرکت کنم .... چون از ایستادن و ناامیدی خیلی بهتره
ممنون
همه به پیش...
البته سوتی اینکه من شرق و غرب رو لفظا برعکس گفتم،منظورم این بود که رسالت خیلی شرقه...فکر کنم یه جایی مرکز شهر باشه خیلی خوبه(مثلا حوالی ولی عصر و اوایل خیابون ولی عصر شمالی) خبر میدم
آخر یه روز خوب می آد..میدونم....خداکنه پایان نامت هم درست شه...
امیدوارم بیاد
مشکل پایان نامه ام حل نشد
نویسنده رو تغییر دادم
ولی صادق رو کنار نمیذارم حتما کنار اینکار روش کار میکنم
سلام حال جناب عالی؟
دلارام جان شما عصر پنج شنبه می تونی بیای میدون مادر انتهای میرداماد؟البته این فقط جلسه اوله برای بعدی ها دوباره تصمیم می گیریم.البته این هم قطعی نیست من تا شب چهارشنبه ساعت و مکان دقیق رو می گم !
اره میدان مادر عالیه برای من
سلام
زیبا بود استفاده کردم
ممنون
(اندک انتقاد ی داشتم ولی منصرف شدم)
موفق باشی
خوشحالتر میشدم اگر ان انتقاد را می خواندم
سلام
دلم برای خدای تنگ است که اه مظلوم ها را دردل شب می شنید
دلم برای خدائی تنگ است که بنده هایش را دوست داشت
دلم برای خدائی تنگ است که قبل از التماس و اشک های بنده اش به او کمک می کرد
دلم برای خدائی تنگ است که وقتی تنها ترین شاهد بود سکوت نمی کرد
دلم برای خدائی تنگ است که پاداش خوبی ها را می داد
دلم برای خدائی تنگ است که دل های پاک را می فهمید
دلم برای خدائی تنگ است که بنده هایش را تنها نمی گذاشت
دلم برای خدائی تنگ است که دست های که به طرفش دراز می شد رد نمی کرد
دلم برای خدائی تنگ است که سکوت را بی جواب نمی گذاشت
دلم برای خدائی تنگ است که بندگان قانع را می فهمید
دلم برای خدائی تنگ است که دل های شکسته را مرحم بود
دلم برای خدائی تنگ است که هزار حرف نگفته را می شنید
دلم برای خدائی تنگ است............
خدا وقتی ازت شاکی می شم باز می گی ...
خدا باز دوباره چرا؟
من نیز دلتنگم
آری رَوَد ولیک به خون جگر رَوَد !
خدایا حالی هم به ما بده!
آمین
خدایا
اگر میخواستی نرسم چرا به راهم انداختی؟
پس علت راه رفتن و این حرکتهای ماچیست؟
خودت فکر کن
ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمیرسد.