امروز زیاد خوب نبود
یعنی اولش خوب بود بعدش خراب شد
رفتیم آهار ساعت ۴ صبح،کلی گفتیم و خندیدیم و شعار مرگ بر رختخواب دادیم،ولی آخرش بابای عزیزم روی یخ سر خورد و دستش شکست
از دست خودم خیلی دلخورم آخه مدام به بابا جونم گفتم خودت رو لوس نکن وقتی بابای مهربون میگفت خیلی درد داره من با اخم و ناز گفتم بابایی بس کنه چرا بزرگش می کنی ولی من اصلا نتونستم بفهمم بابا جونم داره درد میکشه. چقدر بد آدم عزیزترین کسش بگه درد داره بعد یه دختر قدرنشناس حرفشو جدی نگیره. خیلی از دست خودم ناراحتم.
الان بابارو از اتاق عمل اوردن بیرون یه عکس دیگه گرفتن منتظریم دکتر بگه نتیجه چی شد.
نگران نباش...
امیدوارم زودتر بهتر بشن...
امیدوارم
ای بابا چی می خواستید چی شد...
امیدوارم هر چی زودتر خوب خوب بشن
آخی بد نباشه. امیدوارم زودی دست بابات خوب بشه.
سلام
ان شاالله که چیز مهمی نباشه و پدر شما زودتر
بهبود پیدا کنه
سلام من به باباجونت برسون بگو شیطونی نکنه
ان شاء ... زودی خوب بشه این بابای مهربون
حتما
خوب در سن پایین استخوان ها ارتجاعی تره و امکان شکستن نداره
ولی وقتی سن میره بالا استخوان ها ترد و شکننده میشن و اگر سن بالای ۴۰ بره پوکی استخوان هم شروع میشه والبته خیلی عوامل دگر در اون تاثیر داره
از جمله تغزیه و حتی سیگار
شما میتونی با خوردن لبنیات حرکت اون را کند کنی و یا با خوردن نوشابه بهش سرعت بدی
در هر حال امیدوارم زود تر خوب بشه
تو هم مقصر نیستی ..... نمیدونستی
ممنون
خوشبختانه بابای من مثل خودم کوهنورده و اهل سیگار و این چیزا هم نیست فقط یه ذره لوسه!
من امیدوارم زودتر خوب بشه
خسته شدم این روزها همش خودم دارم برمیگردم خونه قبل از این ماجرا بابام میومد دنبالم