قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

اجبار

به دنیا می آیی بدون اینکه نظرتو بپرسن 

بزرگ می شی بدون اینکه حق انتخاب داشته باشی 

می میری بدون اینکه خودت بخواهی یا آمادگی اش رو داشته باشی 

ولی تو تمام مدت عمرت اگر همه چیز اجباری باشه، برای همه چیز دست زور بالای سرت باشه 

دست کم برای عاشق شدن حق انتخاب داری  

اگر عشقت رو خودت انتخاب کنی وبعدش بفهمی اشتباه کردی همه بهت میگن خودت پیداش کردی خودت خواستی در هر صورت مرتب سرزنشت میکنن 

اگه نه یه دیگه دست به کار بشه بعد تو پشیمون بشی بازم همین آش و همین کاسه میگن مگه با دسته بیل بالا سرت وایستاده بودیم چشم نداشتی 

خلاصه در هر دو حالت کاسه کوزه ها سر تو میشکنه. 

پندک1: دور سرت حصار بتنی بکش 

پندک2:حق انتخاب تو اون یه مورد رو از خودت سلب کن تا بتونی یه خورده عذاب وجدانت کمتری داشته باشی 

پندک3: راه دون ژوان رو در پیش بگیر

نظرات 8 + ارسال نظر
مهبد شنبه 6 آذر 1389 ساعت 04:56 ب.ظ

سلام
خب اگه آدم بعد از کلی زندگی کردن بفهمه که هنوز نتونسته عشقش رو ژیدا کنه تکلیفش چیه؟

البته اگه عشق به مفهومی که ما در ذهن داریم وجود خارجی داشته باشه!!!!!!!!

دختر مردابی یکشنبه 7 آذر 1389 ساعت 08:43 ق.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

سلام
من هم یه پندک دارم البته اگر اجازه بدی
پندک ۴: می تونی دل به دریا بزنی بی خیال حرف مردم بشی و حالا که حق انتخاب داری و هیچ اجباری در کار نیست همون کاری رو بکنی که دلت بهت میگه
تو میتونی نترسی.

با تاخیر ممنون که بهم سر زدی

مذاب ها سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 10:27 ق.ظ http://mozabha.blogsky.com

انتخاب عشق بالا ترین حق انتخابه چون جسمانی نیست ! روحانیه.... و عشق هزینه داره ... اصلا" هرچیز با ارزشی هزینه داره و ارزش چه چیزی از عشق بالاتر است؟!

سلام دوست عزیز وبلاگتو تا اندازه ایی خوندم ، مطالبت به دلم نشست ، با اجازهء شما لینکتون کردم ، تا هر روز میهمان تفکرات و اندیشه هایت باشم ، میخواهم ببینم پدیده ها با مردمک های شما به چه گونه اند..... و گاه از پشت پنجرهء خانه ات به بیرون نظاره کنم .........

سلام
خوشحالم که هم عقیده و همراه تو این دنیای مجازی راحتترو بهتر از دنیای واقعی پیدا میشه
من نیز شما را لینک می کنم تا از تراوشات ذهن پویای شما بهتر و بیشتر بهره ببرم

مهبد سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 12:20 ب.ظ

نه اختیار داری مگه گفتن حرف دل اسمش روده درازیه
خدا رو شاهد می گیرم که تا این اندازه کسی نتونسته درد منو درک کنه دقیقا حرف دل منو زدی
ولی از اون بدتر اینه که چشمتو باز کنی ببینی تو باتموم احساس دنبال همدلی بود و طرف فقط خواسته باهات بزی کنه و وقتی بگذرونه وخلاصه بازی خوردی

تقصیر خودماست که اجازه میدیم با احساسمون بازی بشه

محمود سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://bidagh.blogsky.com/

ولی من می گم عشق هم نوعی اجباره البته اجبار قلب

امان از دست این قلب و احساس و ... این موجودات دوپای عقلدار قلبدار با احساس

هیس سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 04:35 ب.ظ http://l-liss.blogsky.com

دلارام عزیزم
آنقدر خوب نمیدانم
اما خب دلت گرفته و واضح است

پند...

نمیدانم هنوز


سلام

خود نیز هنوز نمیدانم
سلام مهربانم

یادداشت های سیاه سه‌شنبه 9 آذر 1389 ساعت 07:59 ب.ظ http://www.blacknotes.net

آزاد مردان و زنانی بودن که آزاده زیستند و زیر بار حرف زور نرفتن ولی در کل موافقم.

کافه باران چهارشنبه 10 آذر 1389 ساعت 06:54 ب.ظ http://man-baranam.blogfa.com/

دور سرم دیوار بتنی بکشم که چه بشود؟؟
منی که سالهاست مبارزه کردم با هرچه دیوار و بتن و .....

حالاشما دیوار نکش
حصیر و بوریا بذار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد