قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قیمتی ترین دارایی

بر بالای تپه ای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمی و بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است

افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره می کند.اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه می برند.

فرمانده دشمن به قلعه پیام می فرستد که قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.

پس از کمی مذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت می کند که  هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.

نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامی که هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج می شدند بسیار تماشایی بود.

 

 

 

به نظرشما اگه قضیه بر عکس بود آقایان چکار میکردند ؟

نظرات 8 + ارسال نظر
محمود شنبه 30 مرداد 1389 ساعت 11:20 ب.ظ http://bidagh.blogsky.com

نمی دونم شما خانوما در مورد ما مردها چی فکر می کنید،ولی ما در اون حد هم نامرد نیستیم.در ضمن،تو این داستان تکلیف مجرد ها چی شد؟

فقط اون بیچاره ها فنا شدن
البته شاید دوست دختراش کولشون کردن!

احمد یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 11:04 ق.ظ

چه همشهری های خوبی دارم که گرانبهاترین دارایی شون همسرشونه. اگه من بودم، همین کار رو می کردم.

البته که تو با بقیه مدا فرق داری
بر منکرش لعنت

شبزده یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 02:15 ب.ظ http://posteshir.blogfa.com

خوب البته این فقط تو افسانه هاست.مطمئنن تو افسانه ها آقایان هم ازین کارا میکنن ولی تو واقعیت و نمیدونم.
جالب بود.این دوست فرانسویتو میبردی تو شهرو بهش نشون میدادی که ببینه ایرانی های بدبخت تو تهران چطوری زندگی میکنن.زنهامون که تو این تابستون داغ با 3تا لایه لباس سیاه بیرون میان و ... .کاخ سعد آباد که مال اون خدابیامرز بوده.
در کل جالب بود.

اتفاقا میگفت جالبه
بعضی ها سیاه سیاه بعضیی ها هم برعکس شاد و پرطراوت مثل خودت

وقتی بهش گفتم ورزش مورد علاقه ام شناست گفت مگه اینجا زنها میتون برن شنا
پرسید تا حالا ساحل دریا رفتی گفتم کجای کاری ما دو سه تا دریا داریم تازه تو دریامونم شنا میکنیم گفت با مایو گفتم بله البته جاهای مخصوص خانمها
در کل از تهران خوشش اومده بود و وقتی درباره فعالیت زنان ایرانی میگفتم با تعجب نگاه میکرد

شبزده یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 02:24 ب.ظ http://posteshir.blogfa.com

راستی یه سوال. وبگاه یعنی چی؟
نه فارسیه نه انگلیسی.اگه میخوای فارسی بگی همشو فارسی بگو چون ما تو فارسی واژه ی وب نداریم.پس به نظر من بهتره که همون انگلیسیشو بگیم.درست نمیگم؟

مسخره است میدونم ولی مصوب فرهنگستانه!!!!!!!!!!

مهبد یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 05:20 ب.ظ http://langargah.blogsky.com/

جل الخالق!!
شوخی کردم
سلام دلارام خانم من برگشتم
خوشحال می شم بازم بهم سر بزنی

سپندار یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

اگر میگفتند مردها میتوانند آزاد شودند و با ارزشترین داراییشان را باخود ببرند :

اولا مردها گول این کلک کمبل های استکبار را نمی خورند !

دوما مردها توی میدون جنگ ناموسشون رو بغل نمیکنند اینور اونور بکشونند!

سوما مهمترین و با ارزش ترین دارایی مردها درون قلبشون جا گرفته !

چهارما دوره این حرفا گذشته ٬ اون ممه رو لولو برده ٬ خورده ٬ مرده !

پنجماً اینقدر دشمن قلعه را محاصره بکنه تا محاصره دونش پاره بشه !

شیشماً گیر نده به مردا ٬ حواست باشه طرح حمایت از خانواده هنوز روی میز هستش !

تورو خدا یکی جلوی اینو بگیره........

هیس یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 09:26 ب.ظ http://l-liss.blogsky.com

آقایان برعکس این کار را میکردند...

مهدی یکشنبه 31 مرداد 1389 ساعت 11:10 ب.ظ http://norm.blogsky.com

سلام...
کجایی؟؟؟
آپ نمیکنی چرا؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد