نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
امیدوارم وقتی مردم یکی از مردنم نفع ببره،
یه جایی معلوم بشه که مردم،
نه اینکه زنده بودنم بی فایده باشه و همینطور مردنم
سلام
می دونی مورچه رو داشت اب می برد فریاد می زد ای هوار دنیا رو داره اب می بره بهش گفن فقط تو داری میمیری گفت اگه من نباشم پس دنیا هم نیست!!
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد