قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

خواب

 

گفتند اگر به فکر عزیزی باشی و آن عزیز همه رویای تو باشد 

آنگاه که پلک بر هم می نهی تا بیاسایی 

جز او نمی بینی و جز او نمی یابی 

چه کنم ای مهربان 

مدتها است که خواب را به چشمانم راهی نیست 

La neige et ma solitude

Tombe la neige, et toi, tu n’es pas avec moi.

Tout est blanc : les arbres, les rues, mon visage.

C’est le blanc de solitude, d’être seule jusqu’au bout du monde.

Il neige, mon cœur pleure pour fondre les distances.

Tu me manques.

Les battements de mon cœur t’appellent.

Où est-ce que tu es ?

 ?

۵

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آدمها- شریعتی

آدمهای اربعه 

آدمهای دنبه دار خوشحال اربعه 

شکم- زیر شکم- نشیمن گاه و پوشش

tu me manques

 

Dès fois tu me manques, dès fois je voudrais te chanter, te garder dans mon coeur, mais tu es si vagabond que me sens si faible pour te faire maintenir. Comme tu es cruel mon chéri! comme tu l'es 

En tout cas j'ai besoin de toi, je meurs de toi; je veux ton sourire séduisant, ta  charme miraculeuse 

 

سنگدل، دلم برایت تنگ شده 

بارها حس می کنم دلم برایت تنگ شده، بارها می خواهم از تو بسرایم و تو را در قلب خویش نگاه دارم، اما تو آنچنان ولگردی که برای حفظ و نگهداری تو در خود احساس ضعف می کنم. آه، عزیز من تو چه سنگدلی! تو چه سنگدلی!  

در هر حال به تو نیازمندم، و به خاطر تو می میرم. من از تو آن تبسم دلفریب را، آن افسون سحرآمیز را می خواهم. 

میای بریم برف بازی؟

وای عجب برفی میاد. دوست می داریم برف ببارد حتی اگر لیز بخوریم یا حتی اگر ترافیک شود. خدا کند ادامه یابد تا فردا عصر، چون فردا تا سه بعد ازظهر امتحان دارم و وقت برف بازی ندارم ولی فردا یکراست می رم برف بازی، چقدر خوش می گذره، میخوام یه آدم برفی هم درست کنم، 

 اما حیف که...

Je rêve

 

ces jours-ci ma vie est plus onirique qu'avant: un défilé grandois de mes rêves, je les vois défiler devant mes yeux; c'est bizarre mais je ne rêve pas 

Toi et Moi

 

برای سرم به دنبال جایی می گردم   

شانه هایت را به من قرض می دهی؟  

 

Tes lèvres

 

کندوی کامت را بیار 

در کام بیمارم گذار 

تا جان فزاید کام تو 

بر جان این دلخسته بشکسته تاب