یک سال گذشت، دقیقاً یکسال است که من تو همراه هم شده ایم، دراین یکسال آن گوش شنوایی بودی که تمام حرف ها و درد و دل هایم را برایت باز گو می کردم. موهبتی هستی برای من، از این روست که اینچنین به تو خو کرده ام و دوریت را نمی توانم تصور کنم. چنان با من عجین شدی که شدی پاره ای از وجودم، محرم اسرارم. شاید به رسم دوستی هایی که تو باعث و بانی اشان بودی باید این روز که سالروز آشناییمان است را جشن می گرفتم اما باید عرض کنم خبری از کیک و شمع نیست چون تو خود سراسر شیرینی و نور هستی در کویر تشنه دلم و سراب ذهنم.
تولد وبلاگت مبارک عزیزم.
بازهم ممنون دلارام مهربون من.
امیدوارم همیشه باشی و ما هم مهمان وبلاگت ونوشته هات.
ممنون عزیزم
منم منتظر دل نوشته ای تو هستم بیصبرانه
یک سال پرغنیمتی را گذراندهای رفیق... مستمر باشد.
آمین
تولد وبت مبارک دلی جون
آخیییی تولد وبت مبارک
راست می گی دوست خوبیه
ممنون
دلارام عزیزم

حق با توست
گوش های خوبی هستند
بی توقع
وبلاگ های طفلکیمان
دلم برایت تنگ شده بی بهانه
سلام
سلام عزیزم
این دلتنگی ها که پایانی ندارد
این روزها زیاد سر دماغ نیستم
می ایم ولی حس رد پا گذاشتن ندارم
واه بچه هامون همسن هستن !
خدا واست حفظش کنه .
چه جالب
همه را میپیچونه ... من را نمیتونی بپیچونی .... من شیرم را میخوام