قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

قاصدکی می گرید

کاش لبخندی باشم روی لبانت..............کاش

فرنگیس

سیه چرده، بلند قد و هیکلی ، در چهره اش زیبایی و یا جذابیت خاصی دیده نمی شد. حسی که من با دیدن این زن داشتم حس خوبی نبود بدهان بود و الفاظ رکیک هم در کلامش جاری بود. ولی کافی بود پای درددلهایش بشینی تا ببینی درد یعنی چه. تا ببنی علت این بدزبانی و آن حس نامهربانی که تو را دست می دهد چیست.    

ازدواج اجباری در سن دوازده سالگی، خط بطلان کشیدن بر آرزوهای کودکانه و زن شدن، خداحافظی همیشگی با همکلاسی ها. زن شدن و زیر بار تهمت بیماردلان کمر خم کردن. زن شدن و هیولای خشم بی صفتان را آرامگاه شدن. زن شدن و زیر آتش خشم برادر شوهر سوختن و دم نزدن. زن شدن و زیر شلاق پسر عموی شوهر دست و پا زدن، کبود شدن، بیهوش شدن... زن شدن و بی تفاوتی و بی احساسی شوهر تحمل کردن.

عکسهایی از نوجوانی و جوانی در کیف داشت نگاهی اندوه بار به عکسها انداخت مرواریدها امان ندادن بس که طاقتشان طاق شده بود برای لبریز شدن. شیطنت چشمان شهلایش، کمند گیسوان سفیدش که پریشان کرده بود، اندام رعنایش باعث شده بود برادر شوهرش به بهانه غیرت و تعصب نوعروسی را، به خاطر تمجید ریش سفیدی از فامیل که صحه بر طنازی دختر گذاشته بود "برادرت زیبا عروسی به حجله برده..."،  آماج دشنام و کتک و تهمت سازد.

باورش سخت است. برادر شوهرش اکنون عاقله مردی حدودا هفتاد ساله است و همه جا برای خودش آبرو خردیده است. همه به احترام نام او می برند؛ برای کفاره گناهانش مردگان غسل و کفن می دهد و نماز میت می خواند غافل از آنکه دیوار به دیوار خانه اشان زنی است که هر روز به خاطر جفای او آه می کشد آه سینه سوز. زنی که هر روز  می گوید : "حلال نمی کنم".  

 

پی نوشت 1: کاش یک نفر رنج نامه فرنگیس را کامل و مبسوط می نوشت.

پی نوشت 2: خدایا! همه انسانها را اشرف مخلوقات می دانی؟ 

پی نوشت ۳: قصه رنج را پایانی هست؟

نظرات 11 + ارسال نظر
وفا دوشنبه 18 بهمن 1389 ساعت 04:47 ب.ظ

باقیش دلارام کو؟

همینه دیگه!
چی بهش اضافه کنم؟آقا

علیرضا دوشنبه 18 بهمن 1389 ساعت 06:06 ب.ظ http://arusi-e-khun.blogfa.com

درست زمانی که کم کم دارم کرکره مغازه ام رو میکشم پایین و تغییر کاربری میدم سر زدی. جالب بود!

حسین رها دوشنبه 18 بهمن 1389 ساعت 08:13 ب.ظ

آری،تمام انسان ها،(انسان ها)نه آدم ها/اشرف مخلوقات اند...

انسانم آرزوست

حسین رها دوشنبه 18 بهمن 1389 ساعت 08:29 ب.ظ http://www.sabz-raha1.blogsky.com

راستی،بگم که فکر نکنم دیگه علیرضا ما رو جا بده!!میده؟

چرا جا میده
بده میریم کافه شون رو منور می کنیم

شبزده دوشنبه 18 بهمن 1389 ساعت 08:44 ب.ظ http://posteshir.blogfa.com

خیلی تلخ و دردناک.و دلیلش بازی حکام با عقاید مردم برای رام نگه داشتن آنها و حکومت کردن و چپاول.
خیلی ها این درد مشترک و دارند.خیلی هم سخته.
همهی انسانها هنگام تولد یکی هستند.همه از یک وجود پاک هستند.اون روش بزرگشدن آنهاست که یکی رو اشرف مخلوقات میکنه و یکی رو...
قسم بر اختران روشن اما دور،

رهایت من نخواهم کرد

برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدم با تو

تمام گامهای مانده اش با من

آپم

شبزده عزیزم
خیلی قشنگ گفتی
گاهی از خودم می پرسم کی این رنج ، رنج چپاول ما تمام می شود

پائیــز دوشنبه 18 بهمن 1389 ساعت 11:04 ب.ظ http://paeez77.blogfa.com/

سلام دلآرام عزیز
روشن می گوئی به دور از تیرگی اما کیست که رنج نامه ها را به امید التیام بر او تقدیم بداریم جز یزدان پاک..

ممنون که همیشه قاصدک و بشارت بهاری در من...

مانا باشی و پاینده

پی نوشت: یادت هست
زیرِ طاقیِ بازار مسگران
کبوتر بچه‌ی بی‌نشانی هی پرپر می‌زد
ما را همان را گُم کرده بودیم ..

سلام پاییز
اگر چه شما پاییزی و من قاصدک بهارم
اما این قاصدک اشکهایی دارد که آسمان دلش را ابری کرده اند

پاینده و پوینده باشی
و اینکه پی نوشتتان معرکه است

دختر مردابی سه‌شنبه 19 بهمن 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://dokhtaremordabi.blogsky.com

سلام دلارام عزیز
سرنوشت این زن شاید سرنوشت صدها و هزارها زن دیگر هم باشد...
من زنی را می شناسم که بارها و بارها زیر بار کتک های همسرش بیهوش شده و حالا در سالهای پیری اش پرستار همان مرد است که بیمار شده اما باز هم در همان حال به او ناسزا می گوید....
زیادند زن هایی که به جرم زن بودن تحمل می کنند و دم بر نمی آورند...

نمی دانم چه رسمی است که می فهمیم رنج می بریم اما تحمل می کنیم
شاید بی جهت نیست که از نظر مردان ما نافقص العقلیم

البته بگم من یکی از این منظر ناقص نیستم
از ایثار این چرندیات در چنین مواقعی معذورم!

سمیرا سه‌شنبه 19 بهمن 1389 ساعت 02:27 ب.ظ

منم میگم: انسان آرزوست
بعضی ها به توحش خو کردن

سلام
من که می گم این توحش نیست خود وحشی گریه
دور شدن از عزت و کرامت انسانی

خاک سرخ سه‌شنبه 19 بهمن 1389 ساعت 09:16 ب.ظ http://www.khakesorkheman.blogsky.com

سلام
شما هم به انجمن ضد مردها پیوستین ؟
بد و خوب بین همه جنس ها هست .
چیزی که هست جنسیت نیست که باعث آزار می شود !
آدمیت است که رخت بسته !
چون مطلب بیان حق است باید با تو هموآوا شد !

زنده باشی
با مهر

سلام
خاک سرخ عزیز
اصلا حرف من بر سر جنسیت ها نیست هرچند که در طول تاریخ این جنسیتها بوده که عامل ظلم و برتری جویی ها بوده
حرف من این است
که چرا مردمان نمی دانند کرامت انسانی چیست
چرا مردمان از صفات نیک و خوی های اراسته به کمال فاصله گرفته اند
چرا مردمان حس نوع دوستی را فراموش کرده اند
چرا بلدیم دیگران را ارشاد کنیم خودمان یادمان رفته
چرا به خودمان اجازه می دهیم حرمت انسانی را زیر پا له کنیم
من میخواهم بدانم آدمیت ها به کجا پر کشیده که اینگونه سخت دل و سنگدل شده ایم
ببین نمی نویسم مردان اینگونه شده اند ضمیر جمع بکار می برم بخدا حرف من جنسیت نیست هر چند که رد پای نقش جنسیت در خطوط پنهان اینگونه رفتارها دیده می شود
اگر زنی از مردی کتک بخورد امری ناهنجار بشمار نمی رود اما اگر زنی مردش رابزند می شود آکله و بی حیا

فرنگیس یک حقیقت زنده است زنی شصت ساله که جنسیت در اوان جوانی شادی ها را بر او حرام کرد
و کم نیستند امثال فرنگیس ها

محمود سه‌شنبه 19 بهمن 1389 ساعت 11:51 ب.ظ http://bidagh.blogsky.com

خدایا این دلارام دهم منو باز می کنه تا هرچی می تونم به دنیا و انسان و دین و در کمال معذرت به خود خداییت بگم.آخه چی خلق کردی تو؟
واقعا انسانم آرزوست

بحث بر سر دین نیست
بحث بر سر خدا هم نیست
بحث انسانیت است ادمیت است
بحث سنگ شدن دلها
بحث دوری از ارزشهای والای انسانی

انسانم ارزوست

زهرا پنج‌شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 12:55 ق.ظ http://sedayam-kon.mihanblog.com

اسمش هم خوب اسمیه...فرنگیس.
رمانش میفروشه.
چقدر از این رمان ها هست که نوشته نشده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد